امروز، با اینکه دوشنبه بود و روز پر زدن من تو حرم آقا، روز تلخی بود؛ چون به خاطر عمل جراحی که داشتم، نه خودم تونستم خدمت امام رضا علیهالسلام باشم و نه خانومم، که این چند روز باید مثل یه بچه تر و خشکم کنه.
اما از دیروز بگم که قبل از رفتن به بیمارستان، صبح زود با هم رفتیم حرم. رفتم طرف ضریح و چون فرصت نبود، شروع کردم به خوندن «امین الله». این بار، حمّال حاجات دیگران نبودم و پروندهی خودمو برده بودم خدمت آقا که نظر لطفی بکنه. از فرازهای اول این زیارت زیبا گذشتم تا رسیدم به قسمتی که امام سجاد (ع)، معلّم امین الله به ما شیعهها، گونهی مبارکشو روی قبر مطهّر امیر المؤمنین (ع) میذاره و از خدا حاجت میخواد:
اللّهم فاجعل نفسی مطمئنّة بقدرک، راضیة بقضائک ...
در اوج گریه و توسل، این دو تا جمله عجیب آرومم کرد. حاجتمو با الحاح میخواستم، اما میگفتم: خدایا! منو به قضا و قدر خودت راضی و آروم کن. هر چی شد، شد.
بیخود نیست وقتی از حرم بیرون میآی، احساس آرامش و سبکی و راحتی میکنی. اینجا حرم امام رضاست؛ آرامشگاه.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت